
در «وضعیت پست مدرن» که ژان ایو مونتان چند سالی پیش از فروپاشی شوروی آن را پیشبینی کرده بود، ایماژها جایگزین ایدهها میشوند. اگر در دوران مدرن «خدا مرده است» و من انسان به قدرت آنکه «میاندیشم» پس «هستم»، در دوران پست مدرن قدرت اندیشه جای خود را به قدرت تصویر میدهد: «من دیدنیام، پس هستم». چنین وضعیتی لاجرم تبعیضهایی را علیه نادیدنیها و افراد زشت به دنبال دارد. اما ماجرا از این فرا میرود. یک استاندارد زیباشناختی، یک یونیفورمیتی در زیبایی شکل میگیرد که امروزه روز اوج آن را در اینستاگرام میبینیم: شبکهای که عملا برای دید زدن دختران سینه بادکنکی (با ادای احترام به نسیم) ساخته شده است.
جهان انباشته از مدرنیته و نوگرایی جای خود را به جهان انباشت و انباشت جهان داده است: همان پُرنوگرایی.
حال در چنین جهان پورنوگرافیکی، یعنی جهانی که در آن تجربه زیسته و ایده اندیشیده را به نفع ایماژ دیده کنار مینهد، به کار کشیدن پورنوستار در یک قطعه هنری به مثابه یک شمشیر سوفوکلس دولبه کار میکند. شمشیری که در دست پزشک متخصص میتواند غده پورنوگرایی و استیلای منطق نمایش و مصرف شهوت را، نه فقط در سکسوالیته، بلکه در دیگر ساحتهای هستی انسانی، به رخ بکشد، اما اگر در دست زنگی مست قرار بگیرد قدم دیگری در راستای تنگتر کردن کالاییسازی و پرنوگرایی در هنر خواهد بود.
از آنجا که فرشته تاریخ زنی است که از دنده عقب انسان ساخته شده، نمیتوان به طور پیشینی گفت ساسی مانکن مسئولیت هنری خود را به جا آورده یا هنر مسئولیت را. اما آنچه واضح است فعال کردن پارالاکسیها یا گسلهای معرفتی بافتار قدرت است که در کار او میبینیم. اینکه این گسلها به کدام سمت میلغزند تنها با گذر تاریخ روشن خواهد شد. آیا روسری بر سر زنی که نام خانوادگی خود را از شهر کابویها و غرب وحشی گرفته به قدسیزدایی از حجاب خواهد انجامید؟ یا آنکه بار دیگر شاهد آن خواهیم بود که زنی خراب با ریختن آب توبه بر سرش تطهیر خود را از سرمیگذراند و یک نوع الهیات زیباشناختی جدید شکل میگیرد؟ این سوالی است که آینده پاسخش را میداند. اگر پاسخی باشد.