حالا همه میدانیم چه شده، حالا همه همه چیز را همه وقت میدانیم. یا دست کم این دروغی است که فیسبوک و توییتر مدام برای ما تکرار میکنند: آزادی بیان شهروندان عادی دهکده جهانی. چیزی که فیسبوک و توییتر به ما نمیگویند این است که این دهکده جهانی هم کدخدایی دارد. کدخدایی که با الگوریتمهای پیچیده بیگ دیتا و پرسپشن منیپولیشن تصویری از آنچه دوست دارید را به شما نشان میدهد. حتی از این هم بدتر: برایتان تصویری میسازد از آنچه باید دوست داشته باشید.
همان طور که گونترگراس در کتاب آرزوهای بلند میگوید رسانههای جمعی و به خصوص رسانههای نوظهور اندرمشارکتی (Interactionalitive) مخاطب را در یک خوشی صورتی و به ظاهر بی آزار مست و کرخت میکنند. مخاطب کرخت و بی دفاع پس از مدتی نه تنها درباره همان چیزی که شما میخواهید فکر میکند بلکه همان طوری که شما میخواهید به آن فکرمیکنید. فکرش را بکنید!
این مستی صورتی اخیرا با موجی هشتگی برای یک به اصطلاح زندانی در اعتصاب غذا ایجاد شد. کسی که در سابقهاش از همکاری با پژاک تا شبکههای ماهوارهای لس آنجلسی سلطنت مخلوع را دارد: آرش صادقی، که دوستان نزدیکش او را آرش کذاب صدا میزنند. شخصی کینه توز که جز عناد با تنها حکومت مستقل منطقه چیزی در دل ندارد. اما تکنیکهای ظریف رسانهای و استفاده از شگرد سیاستزدایی و تحریک احساسات انسانی آرش صادقی را برای ما یک قهرمان مبارز، یک مسیح مظلوم و یک بابی ساندز ثانی معرفی میکند. کسی که تا پای جانش سر عقیدهای ولو احمقانه ایستاده. موجی درست میشود و همه ما را با خود میبرد. ضدانقلاب و حزب الله و عابر پیاده خیابان مجازی همه با هم. موج که گذشت همه خیس شدهایم. از آرش. بوی آرش گرفته کوچه پسکوچه های وب فارس. چه بوی گند دروغی.
چه طور میشد شهر مجازستان را از این بوی گند محافظت کرد؟ به شما میگویم.
توییتر و فیسبوک و بالاترین و… با شعار خوش آهنگ «آزادی بیان» گوشها را خواب میکنند. چیزی که آنها هوشمندانه نمیگویند این است که در همه این شبکهها امکانات خاموش کردن صدای مخالف تعبیه شده. همین توییتر که با گنجشک آبی بی آزارش مثلا به شهروندان عادی تریبونی برای حرف زدن داده، به تک تک آنها دکمه شلیکی برای کشتن مجازی مخاطب هم اعطا کرده است: بلاک! همینها که جوش جهودهای آشویتس را میزنند بدتر از هزار نازی لیست بلاک درست میکنند و هر کسی را تنها به جرم ته ریش داشتن و یا حجاب گذاشتن در گوشه تاریکی از دالانهای وب به قتل میرسانند.
حزب الله با ناامیدی از رسانههای جریان اصلی که عملا بازوهای تبلیغاتی امپریالیسم هستند به اینترنت روی آورد. غافل از آن که توییتر و فیسبوک و دیگر شبکههای آمریکایی مثل اختاپوسهایی روی وب افتادهاند و عملا آن جوشش و زندگی اینترنت دارد در بازوهای کشنده و بادکش دارشان از بین میرود. این بازوها آرش صادقی را به دلیل خوش خدمتی در برقراری رابطه تشکیلاتی میان پژاک و رضا پهلوی بلند میدارند اما علی شریعتی را به دلیل رای دادن در انتخابات جمهوری اسلامی و به دلیل هم نام بودن با معلم شهید ضداستعماری دکتر علی شریعتی مدفون میکنند. آرش صادقی ترند اول اما علی شریعتی ترند نشد چون مجاهدین و الگوریتمهای پنوماتیک برایش به کار گرفته نشدند. میبینیم که قوه قضاییه هم تسلیم فشارهای ضدانقلاب میشود و آرش صادقی را عزیز کرده و زنش را به مرخصی و خودش را به بیمارستان میفرستد. اما علی شریعتی با وجود اینکه به حق پنج تن ترند پنجم هم بود هیچ توجهی نمیگیرد.
مشکل ما اشکال در استفاده از توییتر و فیسبوک نیست. مشکل ما استفاده غلط از رسانههای سنتی خودمان است که از هر اکانت وحیدآنلاین و مملکتهای هم موثرتر است، رسانهای که تا عمق روستاها و مرزهای دور میرود: منبر. منبرها باید روزآمد شوند و به الگوریتمهای وب ۲ مجهز گردند. قوه قضاییه باید از متخصصان متعهد برای شفافیت قضایی استفاده کند. ما دیدیم که چه طور وقتی نوشتن دادنامه دادگاههای نمایشی سال ۸۸ به نیروهای متخصص سپرده شد، با وجود اینکه ادلهای در دست نبود و همه چیز ساختگی بود، افکار عمومی چه طور با آن دادنامه شیوا قانع شد. متخصصانی که امروز داوطلبانه در توییتر بر اعصاب علوفههای هرز سمپاشی میکنند، اگر در دستگاه قضایی استخدام شوند و پست رسمی بگیرند بسیار بیشتر خدمت خواهند کرد.
ضدانقلاب تا میخواهد هشتگ بسازد و پشمک بزند، ما همهشان را در زندان خواهیم پوساند.